عناصر این جهان خاکی، بنده پروردگارند
( 839)آتش طبعت اگر غمگین کند |
|
سوزش از امر ملیک دین کند |
( 840)آتش طبعت اگر شادی دهد |
|
اندر او شادی ملیک دین نهد |
( 841)چون که غم بینی تو استغفار کن |
|
غم به امر خالق آمد کار کن |
( 842)چون به خواهد عین غم شادی شود |
|
عین بند پای آزادی شود |
( 843)باد وخاک و آب وآتش بندهاند |
|
با من تو مرده، با حق زنده اند |
( 844)پیش حق آتش همیشه در قیام |
|
همچو عاشق روز و شب بیجان مدام |
آتش طبع : کنایه از احوال درونی و عواطف است که گاه غمانگیز وگاه شادیآور میشود.
ملیک دین: به کنایه، حق تعالى که مالک و خداوند روز جزا و قیامت است. برگرفته است از آیهى شریفه: مالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ [1]
ملیک: پادشاه.
دین: جزا و پاداش.
سوزش از امر ملیک دین: یعنی این شادی وغم خصلت اصلی وداومی طبایع وعواطف ما نیست ، بلکه حق در طبع ما می آفریند.
آمد کار کن: یعنی تأثیر گذار.
پیش حق آتش همیشه در قیام: تشبیه پیچ وتاب شعله آتش به نیاز عاشق از مضامین بدیع مولاناست.
( 839) آتش طبع تو اگر ترا غمگین و خشمناک و ناراحت مىکند بر طبق امر شاهنشاه دین است که روح تو را آتش مىزند.( 840) و اگر طبیعت تو سرور و ابتهاج بتو مىبخشد شادى را همان شاهنشاه در او ودیعه نهاده است.( 841) اگر غم و رنج دیدى توبه کن زیرا که بامر خداوند در تو تأثیر مىکند.( 842) اگر او بخواهد عین غم بدل بشادى مىگردد و بندى که بر پاى تو نهادهاند بدل به آزادى مىشود. ( 843) باد و خاک و آب و آتش بنده هستند و در مقابل من و تو بىجان و مردهاند ولى در مقابل حق زنده و اثرشان بر طبق اراده او است. ( 844) آتش روز و شب چون عاشق دل سوخته بخود پیچیده و در مقابل حق براى انجام امر در حال قیام است.
مولانا میگوید: این شادی و غم، خاصیت اصلی و دائمی طبایع و عواطف ما نیست، بلکه حق آنها را در طبع ما میآفریند. اگر غمگین شدی بدان که گناهی کردهای و آن غم به فرمان پروردگار است، تا متنبه گردی و استغفار نمایی. عناصر این جهان خاکی، بنده پروردگارند. اگر شکل و ساخت یک موجود هم در آنها نباشد، باز بندگی آنها برقرار است و با پیوستگی به حق، وجود و حیات دارند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |